مقالهای که پیش رو دارید، به صیانت قرآن از تحریف و ادله آن پرداخته است.ابتدا معنی لغوی تحریف، سپس معانی اصطلاحی آن و پس از بحثی مکفی، ادلّه عدم زیادت و عدم نقصان قرآن موجود از وحی منزل، بحث و بررسی شدهاند.
تحریف از باب تفعیل از ریشه «حرف»به معنی کناره، جانب و اطراف یک چیز گرفته شده است. 1 و تحریف چیزی، کنار زدن آن و از جایگاه اصلی خود کج کردن و به سوی دیگر بردن است.
در قرآن میخوانیم:
و من النّاس من یعبد الله علی حرف فأن أصابه خیر اطمأنّ به و إن أصابته فتنة انقلب علی وجهه 2 :بعضی از مردم خدا را از اطراف [در حاشیه]میپرستند.همینکه خیری به آنان برسد، حالت اطمینان پیدا میکنند، اما اگر مصیبتی برای امتحان به آنها برسد، دگرگون میشوند.
زمخشری ذیل این آیه میگوید:«یعنی بر کناری ایستاده، به وسط و قلب میدان دین نمیآیند.قرآن، این افراد دودل را به کسانی تشبیه میکند که در گوشه و کنار لشکر حرکت میکنند تا ببینند چه میشود.اگر احساس کنند حوادث به سود همراهانشان پیش میرود و پیروزی و غنیمت به دست میآید، میمانند، و گرنه به سرعت صحنه را ترک کرده، به گوشهای میخزند.» 3
تحریف کلام، تفسیر سخنی برخلاف معنی ظاهرش و در نظر گرفتن معنی دیگری برای آن بدون هیچ دلیل و قرینهای است.یعنی تحریف کننده لفظ را از مجرای طبیعی و عادی آنکه برایش وضع شده منحرف کرده، به کناری میبرد.اینگونه تحریف، «تحریف معنوی»است یعنی در ظاهر لفظ هیچ تغییری رخ نداده، بلکه مفهوم و محتوای آن تغییر کرده و برخلاف مقصود گوینده تفسیر شده است. 4
ابن منظور میگوید:«تحریف الکلم عن مواضعه.»یعنی تغییر دادن و منحرف ساختن از معنی اصلی به معنی دیگری که با معنی اصلی از جهاتی شبیه و در کنار آن است...همانگونه که یهودیان معانی تورات را تحریف کرده و به معانی مشابه معنی اصلی تفسیر میکردند.«الذین هادا یحرّفون الکلم عن مواضعه»: 5 برخی از یهودیان، سخنان را از جای خود تحریف میکنند و به کناری میبرند. 6
راغب نیز در«مفردات»میگوید:«تحریف الکلام، یعنی سخنی را که دو احتمال دارد، تنها به یک احتمال حمل کنی؛گرچه برخلاف اراده و منظور صاحب سخن باشد.» 7
طریحی نیز«تحریف الکلام»را تغییر آن از مواضعش معرفی میکند. 8
طبرسی ذیل آیه مورد بحث مینویسد:یعنی کلمات خدا را به غیر آنچه نازل شده تفسیر میکنند و صفحات پیامبر(ص)را که در کتابهایشان آمده، تغییر میدهند. بنابراین، تحریف در دو امر صورت گرفته است:یکی سوء تفسیر و تأویل و دیگری تغییر آنچه هست. همانطور که در آیه 78 آل عمران میخوانیم:«و یقولون هو من عند الله و ما هو من عند الله و یقولون علی الله الکذب و هم یعلمون».
میگویند آن از نزد خداست با اینکه از طرف خدا نیست و به خدا دروغ میبندند با اینکه میدانند.
علاّمه شعرانی در پاورقی«مجمع البیان»میگوید: «منظور از مواضعه معانی و مفاهیم الفاظ است.یعنی الفاظ را به معانی ظاهریشان تفسیر نمیکنند، بلکه آنها را به وجوه بعیدی حمل میکنند.» 10
در روایات معصومین(ع)نیز همین معنی به چشم میخورد.امام باقر(ع)میفرمایند:«یکی از شیوههای آنان در پشتسر انداختن کتاب و بیاعتنایی به آن، چنین بود که حروف و الفاظ آن را به خوبی برپا میداشتند، ولی حدود و مضامین آن را تحریف میکردند.در نتیجه، کتاب را روایت و تلاوت مینمودند، اما آن را به کار نمیبستند.جاهلان از اینکه آنان کتاب را حفظ و روایت کردهاند، خوشنود میشدند و عمل نکردن آنان به کتاب خدا، دانایان را اندوهگین میساخت.» 11
در حقیقت آنها عبارات و الفاظ را به خوبی محافظت میکردند، اما آن را بد تأویل و تفسیر مینمودند و محتوای آن را به کار نمیبستند.
معانی متعددی برای تحریف عنوان شدهاند که:
الف)برخی در قرآن واقع شدهاند.
ب)برخی به اجماع در قرآن واقع نشدهاند.
ج)برخی مورد اختلاف هستند.
معنی اول:تحریف معنوی که به معنی نقل شئ از موضعش و تعبیر ناروا کردن قرآن است.آیه 46 سوره نساء بیانگر وقوع این نوع از تحریف در کتابهای آسمانی است:«من الّذین هادوا یحرفون الکلم عن مواضعه...»
در این نوع از تحریف که به تحریف معنوی و تفسیر به رأی مشهور است، برداشتهایی از قرآن میشود و برای لفظ معناهایی ذکر میشود که ذاتا بر آن دلالت ندارد.نه برای آن معنا وضع شده و نه قرائن و شواهدی بر آن گواهی میدهد و در شرع مقدس، شدیدا از آن نهی شده است.از جمله قول پیامبر گرامی اسلام که:«من فسر القرآن برأیه فلیتبوء مقعده من النّار». 12
منظور از روایت این است که شخص، رأی و نظریهای دارد و به دنبال قرآن میرود تا شاهد و آیهای مناسب برای آن بیابد و رأی خود را تفسیر آن قرار دهد. این به معنی لغوی تحریف نزدیک است و در قرآن، هرجا مادّه تحریف به کار رفته، به همین معناست.
در مذمت این نوع تحریف، امام باقر(ع)فرمودهاند: «از جمله افکندنشان کتاب را پشتسر خود، این بود که حروفش را اقامه کردند، ولی حدود واقعی جملات و کلمات را تغییر دادند.پس ایشان روایت میکنند، ولی رعایت نمیکنند.حفظ کردن روایت جهّال را به شگفتی وا میدارد، اما علما را رعایت نکردنشان محزون میسازد.» 13
1.«یا نار کونی بردا و سلاما علی ابراهیم» 14 مقصود آتش دل ابراهیم(ع)است.
ب.«فاغسلوا وجوهکم» 15 که مقصود شستن با آب توبه است.
معنی دوم:کم و زیاد شدن حروف و یا حرکات به شرط حفظ اصل قرآن.یعنی شکل ظاهری آنها یکی باشد، ولی از نظر خواندن، فتحه را کسره بخوانیم و یا برعکس و...
تحریف به این معنی در قرآن واقع شده است.چون قرآن منزل مطابق یکی از قرائات است و اما بقیه یا زیادی از قرآن هستند و یا کمتر از آن 16 .و طبق فرمایش امام باقر(ع):«قرآن یکی است و از طرف خدای یکتا نازل شده است.» 17
مثال:ملک یوم الدّین 18 ، و:مالک یوم الدین.
معنی سوم:تحریف موضعی.یعنی آیه یا سوره برخلاف ترتیب نزول در قرآن ثبت شود.این مسأله در مورد آیات بسیار کم است، ولی سورهها معمولا به ترتیب نزول ثبت نشدهاند. 19
معنی چهارم:با فرض حفظ نفس قرآن منزل، کلمهای و یا دو کلمه، از قرآن کم و یا به آن زیاد شود. تحریف به این معنا در صدر اسلام در زمان صحابه واقع شده است.چون به اجماع مسلمین، عثمان دستور سوزاندن مصاحفی را داد که به غیر از مصحف خود بود. این نشانگر آن است که این مصاحف با آنچه که جمع کرده بود، مخالف است؛و الاّ سببی برای سوزاندن آن مصاحف نبود.
پس قرآن موجود تحریف نشده است، بلکه تحریف در مصاحفی که تا زمان عثمان بوده است، واقع شده که عثمان قرائتهای متعدد را از بین برد و مردم را بر یک قرائت خواند.و از عثمان به بعد همه بر آن قرائت میخوانند. 20
معنی پنجم:تحریف در لهجه و نحوه گویش.یعنی همانگونه که لهجه قبایل گوناگون عرب به هنگام تکلم به حرف یا کلمهای، در حرکات و نحوه ادا کردن متفاوت است، قرآن را نیز به لهجه خودشان تلاوت کنند.
این مسأله تا جایی که ساختمان اصلی کلمه محفوظ باشد و معنای آن تغییر نکند، مجاز است.حدیث «سبعة احرف»[انّ القرآن نزل علی سبعة احرف 21 ]را بر فرض صحت سند، بر این معنا تفسیر میکنیم که منظور از آن، لهجههای متعدد عرب است.حتی اگر لهجه عربی هم نباشد، فرشتگان آن را به صورت عربی بالا میبرند. 22
اگر«تحریف لهجهای»باعث تغییر در معنی کلمه شود، جایز نیست.همچنین اگر اختلاف لهجه موجب لحن غلط و مخالفت با قواعد صرف و نحو شود، قرائت به آن مجاز نیست.زیرا خداوند میفرماید:«قرانا غیر ذی عوج.» 23 و همچنین، پیامبر(ص)دستور میدهد: «تعلّموا القرآن بعربیّتة 24 »
معنی ششم:تحریف با تعویض کلمات.یعنی کلمهای برداشته و کلمهای دیگر جایگزین آن شود؛خواه کلمه دوم با اولی هممعنی باشد یا نه.
ابن مسعود اینگونه تحریف در کلمات مترادف و هممعنی را مجاز میشمرده است، به اعتقاد اینکه مهم حفظ معانی است و اختلاف الفاظ چندان مهم نیست. مثلا اگر به جای«علیم»، «حکیم»بخوانیم، اشکالی ندارد.در صورتی اشکال دارد که آیه رحمت را به جای آیه عذاب قرار دهیم و یا بالعکس.اینگونه تحریف جایز نیست، چون اعجاز قرآن هم به الفاظ آن است و هم به معنا و محتوای آن. 25
معنی هفتم:تحریف به زیاده و نقیصه در آیه و سوره، به شرط حفظ قرآن منزل.تحریف به این معنی نیز در قرآن واقع شده است.به عنوان مثال، همه معتقدند که پیامبر(ص)قبل از هر سورهای به غیر از توبه، «بسمله» را خوانده است.ولی بین علمای اهل سنت اختلاف شده که آیا جزو قرآن هست یا نه.حتی مالکیه، «بسمله»را قبل از فاتحه در نماز واجب، مکروه میدانند...و یا مشهور است که سوره حمد دوبار بر پیامبر نازل شده، ولی در قرآن یکبار آمده است.چنین تحریفی به گونهای نیست که ما از قرآن آیهای را حذف و یا به آن اضافه کرده باشیم.
برخی از اهل سنت، «بسمله»را به عنوان تبرّک میخوانند، ولی شیعه و برخی از اهل سنت معتقدند که آن در همه سورهها به جز توبه، جزو سوره است. 26
معنی هشتم:تحریف به زیاده.یعنی قسمتی از مصحف کنونی که از کلام منزل نباشد.تحریف به این معنی، نه تنها به اجماع مسلمین باطل است، بلکه بطلان این نوع از تحریف ضروری شناخته میشود. 27 چون کلام الهی از غیر کلام الهی متمایز است.
تحریف در قرآن جز در معنی لغوی(دخل و تصرف در معنی کلمه و تفسیر غیرموجه آن)و تحریف معنوی به کار نرفته است.به این نوع تحریف، سوء تأویل و تفسیر به رأی نیز میگویند که آیات زیر به آن اشاره میکنند:
*«یحرّفون الکلم عن مواضعه» 28 ، و یا:«یحرّفون الکلم من مواضعه» 29
یعنی پس از آن که کلمات در جایگاه و معنی خود استقرار یافتند، آن را منحرف میکنند و به سوی معنی دیگری میبرند.
*«و قد کان فریق منهم یسمعون کلام اللّه ثمّ یحرّفونه من بعد ما عقلوه.» 30
عدهای از یهود سخنان خدا را میشنیدند، ولی پس از فهمیدن، آن را تحریف میکردند.[به خیال خودشان با مصالحشان سازگار نبود، آن را به معانی مورد نظرشان منحرف میکردند].
شیخ طوسی میگوید:«تحریف به دو امر صورت گرفته است:یکی سوء تأویل و دیگری تغییر و تبدیل. 31 یعنی به شکلی لهجه کلام را تغییر میدادند که معنی دیگری از آن فهمیده شود.چنانچه آیه 78 آل عمران میفرماید:«و انّ منهم لفریقا یلوون السنتهم بالکتاب لتحسبوه من الکتاب و ما هو من الکتاب»:در میان یهود کسانی هستند که هنگام تلاوت کتاب، زبان خود را چنان میپیچانند[وژست میگیرند]که گمان کنید، آنچه را میخوانند از کتاب است؛در حالی که از کتاب خدا نیست.
وقتی کتاب را تلاوت میکردند، لهجهها را تغییر میدادند تا معنی اصلی کلمه فهمیده نشود.وقتی که لفظ با لهجهای غیر از لهجه طبیعی و اولی خود ادا شود، دیگر آن لفظ نیست، بلکه چیز دیگری است.هدف از این تحریفها، کتمان حقیقت و مخفی ساختن بشارتهای انبیای پیشین به قدوم پیام اسلام بود. 32
عدم تحریف قرآن را میتوان به دو مسأله تجزیه کرد: یکی زیاد نشدن چیزی بر قرآن، و دیگری مسأله کم نشدن چیزی از قرآن.اگر مسأله اول را از راه عقل اثبات کنیم، حجیّت آنچه بین الدفّتین موجود است، اثبات میشود.سپس مسأله دوم را میتوان با استناد به آیات قرآن نیز اثبات کرد و در مجموع نتیجه گرفت که در قرآن تحریف واقع نشده است.
الف)قرآن بهترین معجزه پیامبر گرامی اسلام است که هیچکس نمیتواند حتّی یک سوره کوچک هم مثل آن بیاورد.حال اگر فرض کنیم که چیزی به قرآن افزوده شده باشد، این چیز اضافی از دو حال خارج نیست.یا مشخص است و یا مشخص نیست:
1.اگر مشخص باشد، و هر کس بتواند بفهمد که این مقدار جزء قرآن اصلی نیست، در واقع زیادتی در قرآن نیست، بلکه ضمیمه کردن چیزی[که معلوم است از قرآن نیست]به قرآن است.
2.اما اگر مشخص نباشد و به گونهای باشد که نتوان کلام خدا(قرآن واقعی)را از کلام انسان(قرآن جعلی)جدا ساخت، پس باید بشود مشابه آن را آورد؛زیرا فقط مشابه کلام خدا را نمیتوان آورد، و گرنه مثل کلام انسان را میتوان آورد.همچنین اگر چیزی آنقدر شبیه به قرآن باشد که نتوان آن را از قرآن تمییز داد، معلوم میشود که آوردن مشابه کلام خدا ممکن بوده است و این با اعجاز قرآن منافات دارد.دلیل اعجاز قرآن ثابت میکند که نمیشود هیچ یک از اجزا و آیات قرآن از غیر خدا باشد.حتی اگر کسی به آیهای از قرآن کلمهای بیفزاید، قرآن از بلاغت معجزهآسای خود میافتد.تمام آیات با در نظر گرفتن مقتضیات مقام، به بهترین وجه بیان شدهاند و به همین جهت است که میگویند:تمام آیات از نظر بلاغت در حد اعجاز هستند.
در بلاغت، علاوه بر زیبایی الفاظ و دقّت در تشبیهات و استعارات، مناسبت مقام نیز باید رعایت شود.لذا اگر جای«تبّت یدا ابی لهب و تبّ»را با«یا ارض ابلعی ماءک»عوض کنیم، از بلاغت میافتد.هرچند هر کدام در جای خود بسیار شیوا و رسا باشند.
ب)اجماع مسلمین بر عدم زیادی در قرآن که از ضروریات اسلام است.
ج)هیچ تاریخنویسی ادعای مستندی برای افزودن سوره، آیه و حتی کلمهای به قرآن، توسط شخص خاصی، در هیچ زمانی ارائه نکرده است.اگر چنین کاری توسط شخصی صورت میپذیرفت، حتما در تاریخ ثبت میشد. 33
حال که مشخص شد قرآن بین الدفتین، قرآن منزل است، از خود آیات قرآن و موارد عقلی و نقلی و تاریخی، به راحتی میتوان برای اثبات اینکه چیزی از قرآن کاسته نشده است، دلیل آورد.این دلایل در یک دستهبندی کلی عبارتند از:
1.خداوند خود حافظ قرآن است:«انّا نحن نزّلنا الذّکر و انّا له لحافظون.» 34
2.باطل در حریم قرآن راه نداد:«و انّه لکتاب عزیز لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه.» 35
3.قرآن معجزه جاویدان پیامبر خداست:«قل لئن اجتمعت الأنس و الجنّ علی ان یأتوا بمثل هذا القرآن لا یاتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا.» 36
4.قرآن ثقل اکبر است:«انی تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتی اهلبیتی ما ان تمسّکتم بهما لن تضلّوا ابدا و انّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض.» 37
5.اجازه قرائت سورهها در نماز داده شده است.
6.قرآن، معیار سنجش روایات است:«...فما و افق کتاب اللّه فخذوه و ما خالف کتاب اللّه فدعوه.»
7.هنگام بروز فتنهها، قرآن حلاّل مشکلات است: «فأذا التبست علیکم الفتن کقطع اللّیل المظلم فعلیکم بالقرآن.» 38
8.سخنان دیگری از معصومین در عدم تحریف قرآن وجود دارد.
9.عقل به عدم تحریف قرآن، حکم روشن و قطعی میدهد.
10.قرآن حجت است.
11.عباراتی را به عنوان قرآنی میپذیریم که به تواتر به ما رسیده باشند.
12.قرآن آخرین شریعت است:«ما کان محمد ابا احد من رجالکم و لکن رسول اللّه و خاتم النبیین.» 39
13.قرآن کتاب هدایت است:«کتاب انزلناه الیک لتخرج الناس من الظّلمات الی النور.» 40
14.پیامبر(ص)و اوصیا به کتابت و ضبط آیات اهتمام داشتند.
15.مسلمین به حفظ قرآن اهتمام داشتند.
16.طبق مستندات تاریخی، تحریفی واقع نشده است.
«انّا نحن نزّلنا الذّکر و انّا له لحافظون.» 41
«آیه حفظ»، جاودانگی قرآن و سلامت آن از هرگونه دستبرد و تحریف را، در همه عصرها و نسلها تضمین کرده است و این یک ضمانت الهی است که هرگز خلاف آن رخ نخواهد داد؛زیرا خداوند صادق و تخلف ناپذیر است(انّ اللّه لا یخلف المیعاد). 42
«قاعده لطف»نیز اقتضا میکند که بر خداوند متعال لازم باشد، طبق حکمت خود، تمام کارهایی را که باعث نزدیک شدن بندگان به اطاعت و دوری آنها از نافرمانی میشود، انجام دهد.از آنجا که اسلام آخرین دین آسمانی و تا پایان جهان باقی است و قرآن نیز سند پایدار اسلام است، لذا این اساس و بنیاد باید چنان قوی و مستحکم باشد که هیچ حادثه و بازیچهای آن را نلرزاند تا برای همه عصرها و نسلها حجتی ثابت و پابرجا باشد.
آیه مذکور تأکیدهایی دارد که احتمال تحریف را به صفر میرسانند.
1.وجود چهار ضمیر«انّا»، «نحن»، «نزّلنا»و«انّا» که همه به خداوند برمیگردند.
2.تکرار«انّ»برای تأکید
3.در آمدن«لام»تأکید در خبر«انّ»دوم
4.تقدیم جار و مجرور(له)بر متعلقش(لحافظون)
«و انّه لکتاب عزیز*لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه و تنزیل من حکیم حمید.» 43
و این کتابی است قطعا شکستناپذیر*که هیچگونه باطلی، نه از پیش رو و نه از پشتسر(نه در گذشته و نه در آینده)به سراغ آن نمیآید؛چرا که از سوی خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است.
تحریف یکی از اقسام باطل است.وقتی میگوید هیچیک از اقسام باطل بر کتاب خدا وارد نمیشود.(به جهت«ال»که برای عموم است)، پس تحریف نیز نشده است.
از جمله ادلّهای که شبهه تحریف قرآن را از بین میبرد، معجزه بودن قرآن است؛معجزهای که همه مخالفان را به مبارزه میخواند تا همانند آن را عرضه کنند. دانشمندان این مسأله را به عنوان یکی از بزرگترین ادلّه بر نفی تحریف به شمار میآورند[و در این مسأله فرقی بین اقسام تحریف نیست].
اما احتمال اینکه چیزی بر قرآن افزوده شده باشد، به کلی بیمورد و باطل است.و فقط پیروان ابن عجرد از خوارج، سوره یوسف را جزء قرآن نمیدانستند. 44 و به ابن مسعود نیز نسبت دادهاند که«معوّذتین»را جزء قرآن به حساب نمیآورد. 45
همه این احتمالات باطل است.چون بنا به فرمایش خداوند در آیات متعدد، بشر نمیتواند سورهای کامل مثل قرآن عرضه کند که از جمله آنهاست:
«قل لئن اجتمعت الأنس و الجنّ علی ان یاتوا بمثل هذا القرآن لا یاتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا.» 46
بگو ای پیامبر که اگر جنّ و انس متفق شوند که مانند این قرآن کتابی بیاورند، هرگز نتوانند هر چند همه پشتیبان یکدیگر باشند.
«ام یقولون افتریه قل فاتوا بسورة مثله و ادعوا من استطعتم من دون اللّه ان کنتم صادقین.» 47
آیا کافران میگویند قرآن را محمد(ص)به دروغ به ما نسبت میدهد.(ای رسول ما)بگو اگر راست میگویید، شما خود و هم از هر کس نیز میتوانید، کمک بطلبید و یک سوره مانند قرآن بیاورید.
تحدی قرآن، هرگونه ادعایی را در زمینه افزودن بر آیهها و همچنین احتمال تبدیل را باطل میکند؛چرا که لفظ جایگزین شده دیگر کلام خداوند نیست.در نتیجه، احتمال تبدیل-هر چند در پارهای کلمات-با انتساب مجموع قرآن به خداوند متعال سازگار نیست و لذا سخنان محدث نوری و سید نعمت اللّه جزائری که بسیاری از کلمات قرآن را عوض شده و جدلی دانستهاند، صحیح نیست.
در خصوص آیه«کنتم خیر امّة اخرجت للنّاس» 48 گفتهاند که لفظ«ائمة»به جای لفظ«امه»صحیح است. 49 و در«امّة وسطا» 50 ، لفظ«ائمه»را به جای لفظ«امه»قائل شدهاند.و در آیه«یا لیتنی کنت ترابا» 51 لفظ«ترابیا»را صحیح میدانند و ادعا میکنند که امثال این روایات فراوان است. 52 و در بعضی جاها جابهجایی صورت گرفته است.
در پاسخ باید گفت، همه اینها متکی به خبر واحدند و خبر واحد در مقابل مسائل قطعی و یقینی، ارزش و اعتباری ندارد.با تبدیل موضعی نیز نظم قرآن که اعجاز مبتنی بر آن و ترکیب خاص الفاظ آن است، درهم میریزد.همچنین در تحریف به نقص، نظم و زیبایی قرآن از بین میرود و مجالی برای تحدی باقی نمیماند. چرا که کم شدن کلمه یا کلماتی از جملات زیبا، فصاحت و زیبایی آن را مکدر میسازد.
آنان معتقدند که اسم علی(ع)در مواردی از قرآن مجید بوده که حذف شده است؛غافل از اینکه:
1.اگر اسم امام(ع)را در آنجاها بگذاریم، نظم قرآن بههم میریزد.
2.نیازی به نام بردن نیست و روایات در این زمینه، تنها به شأن نزول آیات اشاره میکند نه اینکه بخواهد کلمهای بر آن بیفزاید.مانند«فی علیّ»پس از«الیک»در آیه زیر که در تفسیر آیه است نه جزء آن:
«یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک-فی علی 53 -من ربک و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته...» 54
ای پیامبر آنچه از خدا-درباره علی(ع)-بر تو نازل شد، به خلق برسان که اگر نرسانی، تبلیغ رسالت و ادای وظیفه نکردهای...
نتیجه اینکه، پندار تحریف-خواه به افزایش و کاستی، خواه به تبدیل و جابهجایی-با جایگاه بلند و معجزهآسای قرآن در فصاحت و بلاغت به هیچوجه سازگار نیست. 55
اخبار تمسک به ثقلین که از طریق فریقین فراوان از پیامبر(ص)نقل شده است، دلالت بر عدم تحریف دارد که از آن جمله است:«انی تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتی اهل بیتی ما ان تمسّکتم بهما لن تضلّوا ابدا و انّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض.» 56
همانا دو گوهر گرانبها در میان شما به امانت میگذارم کهیکی قرآن و دیگری عترت و اهلبیتم است که اگر به آن دو تمسک جویید، هرگز گمراه نمیشوید و آن دو از هم جدا نمیشوند تا اینکه در حوض کوثر بر من وارد شوند.
این اخبار از دو ناحیه بر عدم تحریف دلالت میکنند که عبارتند از:
ناحیه اول:قول به تحریف، مستلزم عدم وجوب تمسک به کتاب منزل است.چون کتاب به سبب وقوع تحریف از میان میرود، ولی وجوب تمسک به کتاب تا روز قیامت به خاطر صریح اخبار ثقلین باقی است.پس قول به تحریف قطعا باطل است.
روایات ثقلین دلالت بر اقتران عترت و کتاب دارد و اینکه این دو تا قیامت هستند.پس باید کتاب و امام(ع) قرین هم باشند تا مردم با تمسک به آنها از گمراهی نجات یابند.قرآن باید بین مردم باشد تا مردم به آن متمسک شوند و نمیتوان گفت که قرآن نزد امام است[نزد امام بودن به درد نمیخورد!]، بلکه باید پیش امت باشد تا به آن متمسک بشوند. 57
اشکال:اخبار ثقلین تنها دلالت بر نفی تحریف در آیات احکام میکند، چون مردم به متابعت از آیات احکام امر شدهاند.ولی این با وقوع تحریف در آیات دیگر منافات ندارد. 58
پاسخ:غرض از نزول قرآن بر پیامبر(ص)، تنها بیان احکام و قوانین عملی نیست، بلکه هدف از انزال قرآن، هدایت انسانها و خارج ساختن آنها از ظلمات و هدایت به سوی نور از همه جهات است.و معلوم است که عمدهترین مسأله به اصول اعتقادات از قبیل توحید و نبوت و معاد مربوط است.
قرآن تنها کتاب فقهی نیست.مقصود از تمسک به قرآن که در حدیث ثقلین به آن امر شدهایم، تمسک به قرآن از همه جهاتی است که در مسیر کمال و خروج از ظلمات و وصول به نور و تحقق هدایت دخیل هستند. 59
ناحیه دوم:قول به تحریف، سقوط کتاب از حجیتش را اقتضا میکند.لذا نمیتوان به ظاهر قرآن متمسک شد.
اشکال:حجیت قرآن را از رجوع به امام به دست میآوریم که فرمودند:«اقرءوا کما یقرء الناس»، و الا حجیت نداشت.
پاسخ:هر کدام از«ثقلین»حجیت مستقلی برای خود دارند؛مخصوصا ثقل اکبر که قرآن است و ما نمیتوانیم حجیت ثقل اکبر را فرع و شاخهای از ثقل اصغر(حدیث) بدانیم.
نتیجه اینکه اگر قرآن تحریف به نقیصه شده باشد، از حجیت میافتد.چون ممکن است قرینه متصله داشته و از آن افتاده باشد و یا اینکه ساقط شده، ناسخ آیات موجود بوده باشد.
مرحوم خوئی در خصوص حجیت قرآن میفرماید: اینکه ائمه(ع)اثبات حجیت کردند، نه بدین معنی است که حجیت نداشت، بلکه خواستند بگویند از ابتدا حجت بود و حجیت قرآنی فی نفسه است. 60
خلاصه اینکه اگر قرآن تحریف شده باشد:
الف)ما از جهتی به تمسک به آن امر شدهایم و از جهت دیگری، چون تحریف شده است، نمیتوانیم به آن تمسک جوییم؛چون حجیت ندارد.
ب)و اگر تمسک به قرآن با امضای ائمه باشد، با حجیت مستقله قرآن منافات دارد.
ائمه(ع)به قرائت سوره تامه بعد از فاتحه در دو رکعت اول نمازهای واجب امر کردند و حکم به جواز تقسیم سوره کامله را در نماز آیات دادند.اینکه فرمودهاند هر سورهای از قرآن را میتوانید در نماز بخوانید، دلیل بر این است که قرآن و سورههای آن تحریف نشدهاند.
روشن است که این حکم در اصل شریعت با تشریع نماز ثابت شده است و تقیه بر آن اثری ندارد.لذا قائلین به تحریف نباید سورهای را که احتمال تحریف در آن هست، در نماز بخوانند.
ادعای بعضی از قائلین به تحریف:احراز سوره تامه ممکن نیست.لذا خواندن سوره کامله واجب نیست، چرا که احکام متوجه متمکنین است.
جواب:این ادعا وقتی صحیح است که احتمال وقوع تحریف در همه سورهها باشد.اما اگر سورهای باشد که احتمال تحریف در آن نمیرود(مانند سوره توحید)، لازم است که به جز آن سوره قرائت نشود.
اشکال:اجازه ائمه، دلیل بر اکتفا به سوره انتخابی است، هر چند قبل از اجازه، به جهت تحریف مجاز به اکتفا نباشیم.یعنی شاید تحریف شده است، ولی چون ائمه اجازه دادهاند، ما میتوانیم آن سورهها را بخوانیم.
پاسخ:اجازه ائمه به اینکه هر سورهای را خواستی بخوان، دلیلی است بر عدم وقوع تحریف، و الا مستلزم تقویت نماز واجب بر مکلف بدون سبب میشود.
خلاصه اینکه، بدون شک ائمه(ع)به قرائت سورهای از قرآنی که پیش روی ماست، در نماز امر کردهاند و این حکم ثابت، بدون شک و احتمال تقیه یا همان حکم ثابت زمان رسول خداست و یا اینکه غیر آن باشد.دومی باطل است چون نسخههای بعد از پیامبر(ص)مجاز نیستند؛ هر چند فی نفسه این امر ممکن باشد.و ناچار باید حکم ثابت زمان رسول خدا(ص)باشد که معنایش عدم تحریف است. 61
روایاتی از معصومین نقل شدهاند که باید به قرآن عرضه کرد تا هر چه را موافق کتاب بود، راست و هر چه مخالف بود، دروغ بدانیم.از آن جمله، فرمایش امام صادق(ع)از پیامبر(ص)است که فرمود:«نشانگر هر حقی، حقیقتی است و نشانگر هر سخن راست و دروغی، نوری.پس آنچه موافق کتاب خداست بگیرید و آنچه با کتاب خدا مخالف است، رها کنید»:[...فما و افق کتاب اللّه فخذوه و مخف کتاب اللّه فدعوه.] 62
چیزی که اشیای دیگر را با آن میسنجند، باید خودش امری قطعی و مسلم باشد، چون معیار سنجش حق و باطل است و معنا ندارد که خود مقیاس، مشکوک باشد.
مرحوم محقق کرکی(متوفای 940 ق)رسالهای در رد احتمال کاستی در قرآن دارد که به همین استدلال تمسک جسته است.میفرماید:«هرگاه حدیث، مخالف دلیل قطعی(یعنی کتاب، سنت متواتر و اجماع) و قابل تأویل نباشد، بنابر اجماع همه دانشمندان ما، باید به دور افکنده شود.»
سپس میفرماید:«منظور از کتاب الله که باید روایات بر آن عرضه گردند، نمیتواند غیر از این قرآن متواتر باشد که در دسترس همگان است.و گرنه لازم میآید خداوند ما را به برنامهای مکلف سازد که از طاقت و توانمان خارج است»[و خداوند حکیم چنین تکلیفی نمیکند].
سید محمد مهدی طباطبائی بحر العلوم(متوفای 1155 ق)نیز در کتاب«فوائد الاصول»میگوید:«همه دانشمندان اسلامی-از عهد رسالت تا امروز-اتفاقنظر دارند که باید به قرآن مراجعه کرد و در اصول و فروع به آیات محکمش تمسک جست، بلکه واجب است که احادیث هم بر قرآن عرضه و با آن سنجیده شوند؛ همانطور که این دستور در اخبار متواتره آمده است.»
سپس میافزاید:«حجت و معیار، همین قرآن است که اصل و قرائتش هر دو متواتر است و قرائتها یا آیاتی که متواتر نیستند، ارزش و اعتباری ندارند.» 63
پیامبر گرامی اسلام میفرمایند:
«...فاذا التبست علیکم الفتن کقطع اللّیل المظلم، فعلیکم بالقرآن...و هو الدّلیل یدلّ علی خیر سبیل و هو کتاب تفصل و بیان و تحصل...» 64
پس آن هنگام که فتنهها همچون پارههای شب ظلمانی بر شما هجوم میآورند، به قرآن پناه آورید و آن قرآن که دلیل و راهنمایی است بر بهترین راه، کتاب تفصیل (جدایی بین حق و باطل)و بیان و تحصیل(سعادت) است.
وقتی میتوانیم به قرآن پناه بیاوریم که به مصونیت آن یقین داشته باشیم.چون پیامبر(ص)ما را به تمسک به چیزی که احتمال خطا در آن وجود دارد، امر نمیکند.
روایات زیادی از اهل بیت(ع)به ما رسیدهاند که دلالت دارند بر اینکه قرآن از تحریف مصون است و در الفاظ آن هیچ تغییری رخ نداده است؛هر چند تأویلاتی در آن واقع شده است.برخی از آن روایات عبارتند از:
1.با سند صحیح از امام باقر(ع)نقل شده است که: «و کا من نبذهم الکتاب ان اقلوا حروفه و حرّفوا حدوده، فهم یروونه و لا یرعونه و الجهّال یعجبهم حفظهم للرّوایة و العلماء یحزنهم ترکهم للرّعایة...» 65
یکی از شیوههای آنان در پشتسرانداختن کتاب و بیاعتنایی به آن، چنین بود که حروف و الفاظ آن را به خوبی برپا میداشتند، ولی حدود و مضامین آن را تحریف میکردند.در نتیجه، کتاب را روایت و تلاوت میکردند، اما آن را به کار نمیبستند.جاهلان از اینکه آنان کتاب را حفظ و روایت کردهاند، خشنود میشوند و عمل نکردن آنان به آن، دانایان را اندوهگین میسازد.
2.با سند صحیح از ابوبصیر نقل شده است که از امام صادق(ع)درباره آیه«اطیعوا اللّه و اطیعوا الرّسول و اولی الامر منکم» 66 پرسیدم که مردم میگویند:چرا خداوند در این آیه، علی(ع)و خاندانش را نام نبرده است؟ حضرت فرمود:«نماز هم بر پیامبر(ص)نازل شد، ولی تعداد رکعتهای نماز در قرآن نیامده تا اینکه پیامبر برای آنها تفسیر کرد[که چند رکعت بخوانند]و همینطور است احکام دیگر...» 67
امام(ع)با این بیان ثابت میکند که نام حضرت علی و دیگر امامان(ع)در قرآن نبوده است، هر چند مقصود اصلی از عمومات فراوانی در قرآن، آنانند.
3.روایات متعددی وارد شدهاند که هنگام ظهور حضرت حجت، خیمههایی بیرون شهر کوفه برپا میشوند که در آنها به مردم قرآن یاد میدهند و آن قرآن با قرآن موجود تفاوت دارد، اما تفاوت آن فقط در تألیف و تربیت آن است نه چیز دیگر. 68
(1).طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین.به کوشش محمود عادل و تحقیق سید احمد حسینی.دفتر نشر فرهنگ اسلامی.تهران.1367 ش.ماده حرف.
(2).حج، 11.
(3).زمخشری، محمود بن عمر بن محمد.الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل.دار الکتب العلمیه.بیروت.چاپ اول.1415 ق.جلد سوم.ص 143.
(4).معرفت، محمد هادی.صیانة القرآن من التحریف.مؤسسة النشر الاسلامی. قم.چاپ اول.1413 ق.ص 14-13.
(5).نساء، 46 و با کمی تغییر، مائده، 13.
(6).ابن منظور.لسان العرب.مؤسسة التاریخ العربی.بیروت.چاپ دوم.1413 ق. ج 3.ص 129.
(7).راغب اصفهانی.مفردات الفاظ القرآن.تحقیق صفوان عدنان داوودی. دارالقلم.دمشق.چاپ اول.1416 ق.ص 228.
(8).طریحی، همان.
(9).طبرسی، فضل بن حسن.مجمع البیان فی تفسیر القرآن.انتشارات ناصرخسرو. تهران.چاپ دوم.بیتا.ج 1 و 2.ص 780.
(10).همان، ج 3، ص 55، پاورقی.
(11).کلینی، محمد بن یعقوب.الروضة من الکافی(ج 8 کافی).به تصحیح علی اکبر غفاری.دار الکتب الاسلامیة.تهران.1348 ش.حدیث 16.ص 53.
(12).معرفت، محمد هادی.صیانة القرآن من التحریف.همان، ص 16.از غوالی اللئالی، ج 4.ص 104.شماره 154.
(13).خوئی، سید ابوالقاسم.البیان فی تفسیر القرآن.انتشارات انوار الهدی بیجا. 1401 ق.ص 198.از فیض کاشانی.وافی.آخر کتاب الصلاة.ص 274.
(14).انبیاء، 69.
(15).مائده، 6.
(16).خوئی، البیان، همان، ص 198.
(17).کلینی، همان، ج 2، ص 63.فضل قرآن.باب نوادر.حدیثهای 12 و 13.
(18).فاتحة الکتاب، 4.
(19).معرفت، محمد هادی، صیانة القرآن، همان، ص 16.و معرفت، محمد هادی.التمهید فی علوم القرآن.مؤسسة نشر اسلامی.قم.1411 ق.چاپ اول.ج 1.ص 133.
(20).خوئی، همان، ص 199.
(21).صدوق، ابی جعفر محمد بن علی.الخصال.انتشارات جامعه مدرسین حوزه قم.1362 ش.ج 2.حدیث 43.ص 358.
(22).حرّ عاملی، محمد بن حسن.وسائل الشیعه إلی تحصیل مسائل الشریعه. دارالحیاء التراث العربی.بیروت.1391 ق.چاپ چهارم.ج 4.حدیث 4.ص 866.
(23).زمر، 28.
(24).حرّ عاملی، همان، ج 4، حدیث 1، ص 865.
(25).معرفت، صیانة القرآن، همان، ص 18.و معرفت، التمهید، همان، ج 1، ص 323-312.
(26).خوئی، البیان، همان، ص 199.
(27).همان، ص 200.
(28).نساء، 46؛مائده، 13.
(29).مائده، 41.
(30).بقره، 75.
(31).طوسی، شیخ الطائفه.التبیان فی تفسیر القرآن.تحقیق قصر عامل.احیاء التراث العربی.بیروت.بیتا.ج 3.ص 470.
(32).معرفت، صیانة القرآن، همان، ص 22-21.
(33).مصباح یزدی، محمد تقی.راهنماشناسی، تهران؛انتشارات امیرکبیر، 1375 ه.ش، ص 254-252.
(34).حجر، 9.
(35).فصلت، 41 و 42.
(36).اسراء، 88.
(37).کلینی، کافی، همان، ج 1، ص 9.
(38).کلینی، کافی.ترجمه و شرح کوه کمرهای، تهران؛انتشارات اسوه، 1372 ه.ش، ج 6، ص 386.
(39).احزاب، 40.
(40).ابراهیم، 1.
(41).حجر، 9.
(42).رعد، 31.
(43).فصلّت، 41 و 42.
(44).شهرستانی، همان، ج 1، ص 124.
(45).عسقلانی، حافظ احمد بن حجر.فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، بیروت؛دار الفکر، 1405 ه.ق، ج 9، ص 769.
(46).اسراء، 88.
(47).یونس، 38.
(48).آل عمران، 110.
(49).معرفت، صیانة القرآن.همان، ص 41-40 از جزائری، منبع الحیاة، ص 67.
(50).بقره، 143.
(51).نباء، 40.
(52).مجلسی، محمد باقر.بحار الانوار.بیروت.دار الحیاء التراث العربی.چاپ اول.1412 ق.ج 90.ص 253-252 قطع بزرگ و ص 27-26 قطع کوچک.
(53).معرفت، صیانة القرآن.همان، ص 42 از جزائری، منبع الحیاة، ص 67.
(54).مائده، 67.
(55).معرفت، صیانة القرآن.همان، ص 42.
(56).مجلسی، محمد باقر.بحار الانوار.دار الکتب الاسلامیة.تهران.چاپ چهارم.1362 ش.ج 2.ص 226 و مشابه آن حدیث در صفحات قبل و بعد آن.
(57).خوئی، البیان، همان، ص 212-211.
(58).همان، ص 212.
(59).فاضل لنکرانی، محمد.مدخل التفسیر.مرکز النشر، مکتب الاعلام الاسلامی.قم.چاپ سوم.1371 ش.ص 214.
(60).خوئی، همان، ص 214-212.
(61).همان، ص 215-214.
(62).کلینی، کافی، همان، ج 1، ص 69، حدیث 1.
(63).معرفت، صیانة القرآن، همان، ص 52-51 از بروجردی، البرهان، ص 120 -118.
(64).کلینی، کافی، همان، ج 2، ص 599.
(65).همان، ج 8، ص 53، حدیث 16.
(66).نساء، 59.
(67).کلینی، همان، ج 1، ص 287-286، حدیث 1.
(68).کلینی، همان، ج 2، ص 633، حدیث 23 و...؛معرفت، التمهید، همان، ج 1، ص 292 به بعد، از حاکم حسکانی در کتاب«شواهد التنزیل».